شنبه 29 اردیبهشت 1403
حرمتبافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتمکه نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،اما حرفش هیچ‌ وقت از یادم نمی رود، می گفت:زندگی مثل یک کلاف کاموا است،از دستت که در برود می شود کلاف سردرگم،گره می خورد
حرمت
  • تعداد بازدید : 617

  • حرمت

    بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم
    که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،
    اما حرفش هیچ‌ وقت از یادم نمی رود، می گفت:
    زندگی مثل یک کلاف کاموا است،
    از دستت که در برود می شود کلاف سردرگم،
    گره می خورد، می پیچد به هم، گره گره می شود،
    بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله باز کنی،
    زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر می شود، کورتر می شود،
    یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
    یک گره ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
    محو کرد، یک جوری که معلوم نشود،
    یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند،
    همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید،
    زندگی به بندی بند است به نام "حرمت"
    که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است...

    سیمین بهبهانی


    نویسنده : hamed270 تاریخ : چهارشنبه 20 اسفند 1393 امتیاز :
    موضوعات : اس ام اس فلسفی ,
    نظرات
  • در قمست نظرات مشکلات و پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در جریان بگزارید.

  • کد امنیتی رفرش
    آخرین مطالب
  • آخرین مطالبی که به تازگی در سایت منتشر شده اند...