- کل مطالب : 373 کل نظرات : 172
- تعداد آریا بکسی ها : 749
- افراد آنلاین : 14
- بازدید امروز : 1,496
- بازدید دیروز : 596
- بازدید کل : 2,438,258
- اطلاعات
- آی پی شما : 18.220.79.202
- مرورگر شما : Safari 5.1
- ارديبهشت 1401
- مرداد 1400
- خرداد 1399
- مهر 1395
- اسفند 1394
- بهمن 1394
- تير 1394
- خرداد 1394
- ارديبهشت 1394
- فروردين 1394
- اسفند 1393
- بهمن 1393
- دی 1393
- آذر 1393
- آبان 1393
- مهر 1393
- شهريور 1393
- مرداد 1393
- تير 1393
- خرداد 1393
- ارديبهشت 1393
- فروردين 1393
- اسفند 1392
- بهمن 1392
- دی 1392
- آذر 1392
- آبان 1392
- مهر 1392
- مرداد 1392
همیشه بهم میگفت : زندگیمی …
وقتی رفت بهش گفتم : مگه من زندگیت نبودم ؟
گفت : آدم برای رسیدن به عشقش باید از زندگیش بگذره …
حاضرجــوابی *داریوش ارجمنــد* در برنامه تلویزیون...!!!!!!
*اولین سوال مجــری*
چرا هر چی اسمــه خوبه مال خانوماست...؟؟!!
خورشیـد خانوم،مهتــاب خانوم...!!
هرچـی اسم بده مال آقایونــه...؟؟!!
آقا خرسه،آقا گــرگه...!!
مهمان:
*داریــوش ارجمنـد*
چون هیچ وقت در طول تاریخ...!!
ده تا زن با قمــه از روی دیــوار باغی نپریدند...!!
و به پنج تا مرد تجـاوز نکردند...!
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالیکه پاهای
برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو
کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به
داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ،
نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به
پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد،
در حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق میزد وقتی آن خانم،
کفشها را به او داد.پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، میدانستم که با خدا نسبتی دارید!
باید مغرور بود و دور از دسترس
باید مبهم بود و سر سنگین
خاکی که باشی اسفالتت می کنند
و از رویت رد می شوند
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ
ﻭﺍﺳﻪ ﮔﻮﺷﯿﺶ ﻗﻔﻞ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ
ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻗﻔﻠﺶ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﺸﺪﻩ!
گفت: اینقدرنکش میمیری......
گفتم:اگه نکشم میمیرم.........
گفت:اگه بکشی با درد میمیری.........
گفتم: اگه نکشم با درد میمیرم.......
گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمی گیره........
گفتم:هوای صاف جلوی مرگو می گیره؟
نگاهم کرد و گفت:بکش...................................
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ
ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ .
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ،ﺗﺼﻤﯿﻢ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟّﻪِ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝِ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﯾﮏ
ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﻭ
ﺗﻤﻮﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺵ ﮔﻠﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻟﮑّﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯽ
ﻣﻮﻧﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑّﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ
ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺷﺐ
ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﻣﺎﺩﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ
ﮐﻨﻪ . ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ
ﻣﺘﻮﺟّﻪ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ
ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺪﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮﺩﺭ
ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﺑﺮﻑ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ "
ﭘﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖِ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ ...
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﯾﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ
ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﻧﻤﯿﻔﺮﺳﺘﻢ
یه همکلاسی دختر داشتیم، طفلک خیلی ساده بود. یه روز باهاش قرار داشتیم واسه آزمایشگاه دیر رسیدیم. گفت چرا دیر کردین؟ دوستم گفت: سلف بودیم!- ساعت 4 عصر؟! سلف که الان تعطیله! -
! داشتیم دیگها رو می شستیم-
دیگ؟! مگه شما باید بشورین؟!-
دیدم باور کرده زدم به لودگی: آره! هر ترم قرعه کشی می کنن یه بار تو ترم نوبتت میشه، ما پارتی داشتیم امروز شستیم. بعضیا بدشانسن شب امتحان نوبتشون میشه!
آقا این رفت تو فکر...
فرداش دیدم عین ماده پلنگ زخمی اومد طرف ما! نگو بعد ناهار رفته تو آشپزخونه سلف التماس و زاری که بزارن دیگ بشوره!
آشپزا فکر کردن نذر داره یا خله،
گذاشتن بشوره،
بعد گفته: بی زحمت اسم منو از قرعه کشی خط بزنین، شب امتحان به من گیر ندین! اونا هاج و واج! قضیه رو گفته آشپزا ترکیدن....
سرآشپز سلف سر این جریان همیشه هوامونو داشت
و ته دیگ و گوشت قلمبه میذاشت برامون...
یه مورد داریم رووووم نمیشه بگم !!!
روم به دیوار ولی مورد داشتیم پسره به خاطر فوت اقوامش تا ۴۰روز به ابروهاش دست نزده …
.
.
مورد داشتیم پسره رفته خرید ، دست رو هرچی گذاشته فروشنده گفته جنسش خیلی عالیه ، خودم از همین جنس برای خواهرم برداشتم خیلی هم راضیه !!!
.
.
مورد داشتیم دختره پشت کوله پشتیِ دانشگاش نوشته بوده : عاقبت شوهر نکردن !
.
.
مورد داشتیم پسره با خشتکش داشته خیابونارو جارو میزده ، شهرداری همونجا با حقوق و مزایای عالی استخدامش کرده !
.
مورد داشتیم دختره عاشق پسره شده
پسره گفته بیخیال من شو ، من جای خواهرتم !
.
.
مورد داشتیم یه کلیپس سرشو از پنجره اتوبوس بیرون آورده کلا مرکز ثقل رو تغییر داده اتوبوس چپ کرده !
نویسنده : Admin_Mehdi | تاریخ : پنجشنبه 28 فروردین 1393 |
موضوعات : جوک فیسبوکی , |
برچسب ها : مورد داشتیم 93 , مورد داشتیم اردیبهشت 93 , جک مورد داشتیم ضد پسر , جدیدترین مورد داشتیم , مورد داشتیم کلیپسی , |
یار یار "یارانه"
اونی که براش می میرم,
یار یار "یارانه"
به عشق اون اسیرم،
یار یار "یارانه"
ماهی یه بار می گیرم،
یار یار "یارانه"
شاید دیگه نگیرم،
یار یار "یارانه"
بعد تو من می میرم,
یار یار "یارانه"
نویسنده : mehrnooosh | تاریخ : سه شنبه 26 فروردین 1393 |
موضوعات : اس ام اس خنده دار , پست های فیسبوکی , |
بعضي آدما از دور برق ميزنن
.
.
اما وقتي ميان جلو ميبيني به خاطر خورده شيشه هاشون بوده
جدیدا تو خونه بچه ها میگن بابا بزن اونور فوتبال ببینیم
ولی باباها میگن ساکت باش دارم کلاه قرمزی میبینم :)
نویسنده : Admin_Mehdi | تاریخ : شنبه 16 فروردین 1393 |
موضوعات : فیسبوک سرا , جوک فیسبوکی , پست های فیسبوکی , |
برچسب ها : پستهای فیسبوکی 93 , جوک کلاه قرمزی , |